نیاز به تایید دیگران اثربخشی پنهانی و عدم نیاز به جلب تایید و درک دیگران

فصل پنجم از کتاب سررشته زندگی خود را در دست گیرید.

نیاز به تایید (اثر بخشی پنهانی و عدم نیاز به جلب تایید و درک دیگران)

اگر برای انجام هرکاری محتاج کسب تایید از دیگران باشید در حقیقت هدایت زندگی خود را به طورکامل با آنان واگذار کرده اید. به طور کلی نیاز برای کسب تایید از دیگران از دوران کودکی در ذهن و ضمیر انسان شکل می گیرد و منسجم می شود. کودک به طورطبیعی نیازمند کسب تایید از والدین است. او هنگام پریدن در استخر، دوچرخه سواری و یا هرتجربه دیگر به آنان می نگرد و اعمال و حرکات خود را با نقطه نظرهای والدینش تنظیم می کند. متأسفانه این طرز تفکر در اغلب افراد ماندگار و به یک عادت تبدیل می شود.

تایید دیگران
نیاز به تایید

اگر شما هم برای انجام هرکاری رضایت دیگران را معیار و مبنا قرارمی دهید، تردید نکنید که در دام نیاز به تایید از جانب دیگران افتاده و خود را قربانی کرده اید. زیرا عدم تایید دیگران شما را ناراحت و دلگیر کرده و سبب می شود که برای کسب رضایت آنان بر تلاش و تکاپوی خود بیفزایید.

یکی از دوستان من بعدازظهر روزهای یکشنبه را به تمرین فوتبال اختصاص داده بود. همسرش از این که به جای فراهم کردن اسباب تفریح و سرگرمی اعضای خانواده، بخشی از تعطیلات آخرهفته را با دوستانش می گذراند سخت گله مند بود. عاقبت کار آنها به بحث و مشاجره کشید و او ناگزیر برای کسب رضایت همسرش، از بازی فوتبال آخر هفته که شور و نشاط فراوانی برای وی در پی داشت دست کشید و تصمیم گرفت که به رغم میل باطنی خویش این اوقات را در خانه سپری کند. درحقیقت او به بهای کسب تایید از همسرش از یک اقدام منطقی و موجه خودداری و به  این طریق خود را قربانی کرد.

اظهار عبارتهایی ازقبیل: به چه دلیل این کار را کردید؟نشانگر آن است که فرد قصد دارد شما را در دام نیاز به کسب تایید از دیگران اسیر کرده و آلت دست کند. فراموش نکنید که ضرورت ندارد در قبال انجام هرکاری به نقطه نظر دیگران بها دهید. درچنین شرایطی با خود بگویید: مجبور نیستم چیزی را به او ثابت کنم. به من چه که او طرز فکر و یاعملکرد مرا دوست ندارد. و آنگاه از کنار موضوع به سادگی بگذرید. به هرحال به جای اثبات حقانیت و یا کسب تایید، می توان با توسل به شگردها و ترفندهایی از موانع و تنگناها گذشت.

جان اشتاین بک، نویسنده بلند آوازه در این زمینه به نکته جالبی اشاره می کند. وی می گوید:
“دو نفر درباره ی وضعیت شهر گرین بی در ایالت ویسکانسین مشغول گفت و گو بودند. اولی گفت:” به واقع این مکان جالب و دیدنی است.”

دومی پاسخ داد: “کجای آن جالب است، تنها ماحصل شهر گرین بی تعدادی زن هرزه و یک گروه موسیقی است.” اولی با چهره ای برافروخته گفت:”صبرکن ببینم نمک به حرام، آیا می دانستی که همسرم اهل این شهر است؟” دومی پاسخ داد:”راست می گویی، در گروه موسیقی این شهر چه نقشی به عهده دارد؟”

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا کادر زیر را تکمیل کنید *