منظور از رشد اجتماعی، این است که فرد بتواند بهراحتی با دیگران ارتباط برقرار کند و رشد و نمو لازم را برای برقراری روابط اجتماعی بهدست آورد. هیچ کودکی بههنگام تولد، یک موجود اجتماعی نیست، بلکه رفتار و سازگاری اجتماعی خود را در تماس با محیط اجتماعی کسب میکند. بسیاری از جامعهشناسان و روانشناسان اعتقاد دارند تجاربی که کودک معمولاً در سالهای اولیهی زندگی در محیط خانواده کسب میکند، زیربنای شخصیت و رفتارهای بعدی او را شکل میدهد. خانواده در شکلگیری اندیشهها، گرایشها، تمایلات و عادتهای اجتماعی کودک، نقش بسیار ارزندهای دارد.
کودک باید در محیط خانواده احساس آرامش و امنیت کند و اطمینان داشته باشد که مورد محبت و احترام دیگران است. وقتی کودک در خانواده مورد مهر و محبت قرار میگیرد، روابط اجتماعیاش بیش از پیش، تقویت خواهد شد اما اگر محیط خانوادگی کودک همراه با ترس و اضطراب باشد، کودک پیوسته احساس حقارت و تنفر کرده و فردی کینهتوز و بدبین بار میآید و بهطور قطع، در ارتباطات اجتماعی خود دچار ضعف و شکست خواهد شد.
– کودک باید بتواند در محیط خانواده، استعداد و تواناییهایش را پرورش دهد که این کار بهوسیلهی بازی، شرکت در تجارب اعضای خانواده و… امکانپذیر است. البته والدین هم میتوانند با تشویق فرزندان خود و غنیتر ساختن محیط فرهنگی خانواده، نقش مؤثری در این زمینه ایفا کنند.
– خانواده نباید کودک را بهخاطر عدم توانایی در انجام برخی امور، مورد سرزنش و بازخواست قرار دهد، زیرا این کار موجب میشود که کودک در لیاقت و توانایی خود شک کرده و احساس حقارت کند یا بهطور کلی، از خود مأیوس شود.
– کودک در سالهای اولیهی زندگی، تمایل زیادی دارد که ابراز وجود کند و توجه والدین و سایر اطرافیانش را به تواناییها و استعدادهای خود جلب کند؛ از اینرو والدین باید به این نکته توجه کافی داشته باشند و کارهای فرزند خود را به دید حقارت نبینند.
– خانواده، نخستین مرکز یادگیری کودک است زیرا کودک، بسیاری از رفتارهای اجتماعی خود را از محیط خانواده فرامیگیرد که از آنجمله میتوان احترام به حقوق دیگران، داشتن خصلتهای نیکو یا زشت و سازگاری با محیط خانواده و دیگران را نام برد. همچنین اساس بسیاری از باورهای کودک، در کانون خانواده پیریزی میشود و کودک یاد میگیرد که نسبتبه ارزشها و اعتقادات خانواده تعصب داشته باشد یا نسبتبه آنها بیاعتنایی کند.
– رشد استقلال و اعتمادبهنفس کودک، بسیار مهم است و هنگامی در کودک شکل میگیرد که او بتواند آنچه را که در توان دارد، آزادانه انجام دهد. اگر بزرگسالان انتظاراتی بیجا و بیش از حد توانایی کودک، از او داشته باشند یا اجازهی فعالیت، تجربهاندوزی، جستوجو و کنجکاوی را به او ندهند، کودک هرگز اعتمادبهنفس لازم را به دست نخواهد آورد و از آنجا که کودک به بزرگسالان خود بهعنوان «الگو» نگاه میکند و بسیاری از رفتارها را از طریق مشاهده فرامیگیرد، بنابراین والدین باید تلاش کنند تا الگو و سرمشق خوبی برای او باشند.
– طرز رفتار والدین در رشد و تربیت اجتماعی کودک، بسیار مؤثر است. اگر والدین مدام با هم مشاجره و گفتوگو کنند و پیوسته از جدایی و طلاق حرف بزنند، به رشد اجتماعی کودک لطمه وارد میشود. در این شرایط، کودک دچار اضطراب و دلهره شده و همواره نگران آن است که بین پدر و مادر دعوا و مشاجره رویدهد. این عمل، آثار روانی بسیار بدی روی کودک میگذارد و زمینههای انحراف و بزهکاری اجتماعی را برای او مهیا میسازد. علاوهبر این، فرزندانِ چنین خانوادههایی، پس از ازدواج و تشکیل خانواده، از والدین خود پیروی کرده و با همسران خود به همان سبک و شیوه رفتار میکنند. این مسأله علاوهبر ایجاد ناراحتیهای روحی و روانی بسیار شدید برای خانوادهها، ممکن است در درازمدت حتی به تباهی جوامع نیز بینجامد.
– دادن مسؤولیتهایی بیش از توانایی کودکان، نهتنها از آنان، مردها و زنهای قدرتمندی نخواهد ساخت، بلکه آنان را به موجوداتی درهم شکسته و مأیوس تبدیل خواهد کرد و رشد اجتماعیشان را به تأخیر خواهد انداخت.
– روانشناسان معتقدند که رشد کودک باید حتماً با میزان تواناییاش متناسب باشد. این توانایی، از کودکی به کودک دیگر متفاوت است. لازم نیست دو کودک همسنوسال، تواناییهایی همانند داشته باشند اما متأسفانه اغلب والدین بر این باورند که سن شناسنامهای کودک، تنها ملاک سنجش تواناییهاست، در حالی که شرایط روحی، عاطفی و اجتماعی، تأثیر بسزایی در ایجاد توانایی افراد دارد